حوالی من توقف ممنوع
دوستان بخونید ببینم چشمی خشک میموونه..؟ یکی از نوکرا و ذاکرای ارباب میگفت: دو ماه پیش خواهرم کربلا بود تو صحن حضرت عباس ع بودیم مداح داشت روضه میخووند یه وقت دیدیم یه پیرمردی اومد از یقه اون مداح گرفت کشید پایبن گفت عباس دروغ میگه ...عباس دروغ میگه مداح ارومش کرد گفت چی شده گفت من بعد 25 سال بچه دار شدم الان که 19 سالشه رفته تو کما با خودم گفتم درمون دردش عباسه از اصفهان اومدم کربلا امروز زنگ زدن بهم گفتن بچت مرده...دروغ میگن که عباس حاجت میده خواهرش میگفت مجلس بهم ریخت .. فرداش تو صحن حضرت عباس بودیم دیدیم پیرمرده پا برهنه اومد ..با خودموون گفتیم الان مداح و میزنه دوباره.. دیدیم اومد جلو چهار پایه که مداح روش واساده بود دستشو گرفت گفت بیا بغل ضریح بخوون همه کسایی که دیروز بودنم باشن...میخوام بگم غلط کردم... (گریه میکردو میگفت) میگه همه رفتیم مداح گفت حاجی چی شده .. گفت خانوومم زنگ زد گفت چوون نمیذارن زنا تو غسال خونه برن التماس کردم گفتم 1 بار بچمو تو سرد خوونه ببینم... میگه همین که کشو رو کشیدن بیروون دیدیم رو نایلوون بخار نشسته سریع اوردنش بهش شوک دادن بعد چند دقیقه به هوش اومد .. پسرموون که اصلا تو قید و بند مذهب نبود تا نشست گفت بابای من کجاست؟ گفتم بابات کربلاست ... گفت بهش زنگ بزن بگو زمانی که تو کما بودم 1 اقای قد بلندی اومد تو خوابم گفت ...پسرم بلند شو... به بابات سلام برسوون بگو... ابروی من یک بار تو سرزمین کربلا رفته بود.. چرا دوباره ابروی منو بردی...برو بهش بگو عباس دروغ نمیگه... .‏باسلام این ازطرف حرم پخش شده. تاپيام رو ديدي ٨باربگو (یاابوالفضل)وبراي٨ نفربفرست همین الان خبر خوشی میشنوي.به (ابوالفضل)قسم ات میدم بفرست فقط امتحان كن خیلی عجیب
پسری که تو را دوست داشته باشد تنت را عریان نمیکند بانو... بلکه لباس عروس بر تنت میکند... بفهم عشق اگر واقعا عشق بود لذت بوسه بر پیشانی خیلی بیشتر از لب دادن بود اگر عشق واقعا باشد همان دستانت را ک میگیرد حتی برای لحظه ای دیوانه اش میکند واز برق چشمانت مست میشود. احتیاج به هم اغوشی و هم خوابی نیست اگر عشقت مردانگی داشته باشد از دوری یکدیگر هم لذت میبرید چون مطمئن هستی جایت در میان قلبش ثابت و دست نخوردنیست لازم نیست هر روز هفت قلم ارایش کنی ک مبادا خوشگلتر از تو دلش را ببرد خیالت تخت است ک تو با همان قیافه ی واقعیت حاکم ذهن او هستی این مطمئن بودن رابطه یعنی ب خود بالیدن ک یک مرد در زندگی داری تا همیشه تکیه گاهت است و یقین داری ک تنهاانتخابش توهستی و بــــــــــس
پسر باس...
پسر باس ﻏﯿﺮﺗﯽ ﺑﺎﺷﻪ... ^___^ باس ﺯﯾﺮ ﻋﮑﺲ ﻋﯿـــــالـــﺶ ﺑﻨﻮﯾﺴﻪ ... دیــــوسا ﻗﻠﺐ ﻧﺰارﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻘﻪ ﺧﻮﺩﻣﻪ ... ^_^ ♥ تازشم یهو بی هوا ماچت کنه ♥ ♥ بعدش تو ﺑﺎﺯﻭشو ﮔﺎﺯ ﺑﮕﯿﺮی ﺗﺎ ﮐﺒﻮﺩﺷﻪ :| ﺗﺎ ﺩﺧﺘﺮﺍﯾﻪ ﺩﯾﮕﻪ...ﻧﺸاﻧﻪ ﯼ ﺣاﮐﻢ ﺑﺰﺭﮒﻭ ﺑﺒﯿﻨﻦ ﻭ ﻣﺘﻔﺮﻕ ﺷﻦ:))) ♥ پسر باس قیافش مردونه باشه ... آستیناشو تا آرنجش تا بزنه ... ♥ وقتی کسی بهت تیکه انداخت،بره خوار مادر یارو رو یکی کنه :| ♥ وقتی یهویی تو خیابون... با مانتو تنگ و ساپورت و آرایش زیاد ببینتت.. با "اقتدار" پرتت کنه تو ماشین..^_^ برسونتت دم خونتون.. گوشیتم ازت بگیره بگه هر نیم ساعت یکبار زنگ میزنم خونه نباشی تیکه تیکت میکنم :|8-> <3 ♥ بگه تو فیسبوکو لاینو کوفت و زهرمار...عکس ازت نبینم... ♥ وقتی باهاش قهری اس بده: اوی دختر بابات...! قهری که قهری ولی حواست باشه دست ازپا خطا کنی دندوناتو میشکنم:| ♥ وقتی پشت تلفن بهش میگی حوصلم سررفته.. سریع بهت بگه حاضر شدی خبرم کن.. زیادم آرایش نکن... :D ♥ پسر باااااید مرد باشه,مرد!!!!!
ایا میدانستید...
ﺁﻳﺎ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺴﺘﻴﺪ ﻛﻪ : ﮔﺮﮒ ﺍﺯ ﺟﻦ ﻧﻤﻰ ﺗﺮﺳﺪ ﺍﻣﺎ ﺟﻦ ﺍﺯ ﮔﺮﮒ ﻣﻰ ﺗﺮﺳﺪ !! ﺁﻳﺎ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺴﺘﻴﺪ ﻛﻪ : ﺷﺘﺮ ﻛﺴﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﻬﺶ ﻇﻠﻢ ﻛﻨﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﻴﻜﻨﻪ !! ﺁﻳﺎ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺴﺘﻴﺪ ﻛﻪ : ﻋﻘﺎﺑﻬﺎ ﺑﻤﺮﮒ ﻃﺒﻴﻌﻰ ﻧﻤﻰ ﻣﻴﺮﻧﺪ ﺑﻠﻜﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻣﺮﺿﻰ ﻛﻪ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﻧﺪ ﺧﻮﺩﻛﺸﻰ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ !!! ﺁﻳﺎ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺴﺘﻴﺪ ﻛﻪ : ﺯﺭﺍﻓﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻓﻘﻂ ٩ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺁﻥ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺳﻪ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﺑﺪ !! ﺁﻳﺎ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺴﺘﻴﺪ ﻛﻪ : ﻓﻴﻞ ﻭﻗﺘﻰ ﻛﻪ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﮔﺮیه ﻣﻰ ﻛﻨﺪ!!! ﺁﻳﺎ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺴﺘﻴﺪ ﻛﻪ : ﺍﺳﺐ ﺍﮔﺮ ﺩﻣﺶ ﻛﻨﺪﻩ ﻳﺎ ﺑﺮﻳﺪﻩ ﺷﻮﺩ ﻣﻴﻤﻴﺮﺩ !!! ﺁﻳﺎ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺴﺘﻴﺪ ﻛﻪ : ﺗﻤﺴﺎﺡ ﻭﻗﺘﻰ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻣﻴﺸﻮﺩﮔﺮﻳﻪ ﻣﻴﻜﻨﺪ !!! ﺁﻳﺎ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺴﺘﻴﺪ ﻛﻪ : ﺷﻴﺮ ﺍﺯ ﺻﺪﺍﻯ ﺧﺮﻭﺱ ﻣﻰ ﺗﺮﺳﺪ !!! ﺁﻳﺎ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺴﺘﻴﺪ ﻛﻪ : ﻣﻮﺭﭼﻪ ﻭﻗﺘﻰ ﻛﻪ ﻋﻄﺴﻪ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﺍﺯ ﻫﻮﺵ ﻣﻴﺮﻭﺩ !!! آیا ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺘﯿﺪ من ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻨﺎ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩﻡ آیا میدانستید فحش دادن خیلی کار زشتیست آیا میدانستید من به روح اعتقادندارم...!!
عاشقتم
اگر בیوانـــگـے نیست پس چیستــــ(؟) وقتی در בنیایــے به این بزرگـے ב لتــ فقط هواے یک نفر را میکنـــــــــــد
وصیت من...
ﺍﮔﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﻣــــــــﺮﮒ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭﻡ ﺁﻣـﺪ ﻫـــــﻞ ﻧﮑﻨﯿﺪ ! ﻣـــﻦ ﭼــــﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺯ ﺩﺳــﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﻧﺪﺍﺷــﺘﻢ ﻧﻪ ﻣـــﺎﻟﮏ ﮐـﺴﯽ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻧﻪﮐـﺴﯽ ﻣـــﺎﻟﮏ ﻣﻦ ﻧﻪ ﻭﺍﺭﺛﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺭﺛﯽ ﮐـــﻪ ﺑﻤـــﺎﻧﺪﺍﺯ ﮐﺴــﯽ ﻃﻠـﺒﮑﺎﺭ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﻓﻘﻂ ﭼﻨﺪ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺑﺪﻫﮑــﺎﺭﻡﺑﻌﺪِ ﻏﺬﺍ ﻭ ﺳــــﯿﺮﯼِ ﺩﻝ ،ﺍﺯ ﺫﻭﻕ ﻧﺒﻮﺩﻧﻢ ﯾﮏ ﺩﻝ ﺳــــﯿﺮ ﺑﺨﻨﺪﯾﺪ ،ﺑﺎﻟﺒﺨـــﻨﺪ ﺑﺪﺭﻗــﻪ ﺍﻡ ﮐﻨﯿﺪ ، ﻣﻦ ﻃــﺎﻗﺖ ﮔــــﺮﯾﻪ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﮔــﻞ ﻧﺮﮔــــــﺲ ﻓــــــﺮﺍﻣــﻮﺵ ﻧﺸﻮﺩ ! ﺍﺳﺒﺎﺏ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫـﻖ ﻫـﻖ ﺗﻌﺎﺭﻑ ﻧﮑﻨﯿﺪﺍﺯ ﮔﻠﻮ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻧﻤﯿﺮﻭﺩ .. ﺩﻝ ﺗﻨﮕﯽ ﻧﮑﻨﯿﺪ .. ﻣﻦ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺑﻮﺩﻡ ... ﻏﺼﻪ ﻧﺨﻮﺭﯾﺪ ،،ﻣــــﻦ ﺷﺎﺩ ﺷﺎﺩﻡ !! ﺧﯿﻠﯽ ﺷﻠﻮﻏــــﺶ ﻧﮑﻨﯿﺪ، ﻣﻦ ﺁﺩﻡ ﻣــــﻬﻤﯽ ﻧﺒﻮﺩﻡ .. ﻓــــﻘﻂ ﻧﻮﺷــــﺘﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣـــﻦ ﺧﺎﮎ ﮐﻨﯿﺪ .. ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﮐــــﺴﯽ ﺑﺪﺍﻧﺪ ﻣﻦ ﭼﻘﺪﺭ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ .. ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺷـــﺘﺒﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﭼﻘﺪﺭ ﺯﺧــــﻢ ﺧﻮﺭﺩﻡ .. ﺭﺍﺳــــﺘﯽ ﺭﻭﯼ ﺳــــــــﻨﮓ ﻗﺒﺮﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻮﺭﯾﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ : ﺣﺮﺍﻣﺘﺎﻥ ﺑﺎﺩ ﺍﻳﻦ ﺗﻦ ﻛﻪ ﭘﺮﺍﺯﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻯ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﺑﻮﺩ...
مادرعاشقتم
آسمانی پر از ستاره، دشتی پر از گل، تقدیم به آنی که بهشت زیر پایش جا دارد به مادرم... که مهرش تا ابد در دلم جای دارد روزت مبارک
به  تموم مادرای گل  روزشون و تبریک میگم
عاشقتم
پدرم...
سلامتی مادرامون
Halam bade
عاشق یه نفرم ونمیدونم واسه چی؟؟؟
ﺍﮔﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﯾﻪ ﻧﻔﺮﯼ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺷﮕﻠﯿﺶ ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﻧﯿﺴﺖ ، ﺑﻠﮑﻪ ﻫﻮﺳﻪ ﺍﮔﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﯾﻪ ﻧﻔﺮﯼ ﻭﺍﺳﻪ ﭘﺮ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺑﻮﺩﻧﺶ ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﻧﯿﺴﺖ ﺣﺲ ﺗﺤﺴﯿﻨﻪ ﺍﮔﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﯾﻪ ﻧﻔﺮﯼ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮐﻤﮑﺖ ﻣﯽﮐﻨﻪ ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻠﮑﻪ ﺣﺲ ﺗﺸﮑﺮﻩ … ﻭﻟﯽ … ﻭﻗﺘﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﯾﻪ ﻧﻔﺮﯼ ﻭ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﭼﯽ !؟ ﻋﺎﺷﻘﺸﯽ … ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﻭﺍﻗﻌیه ♡❤
داستان دختر پاک ۱۴ساله
"سلام خانوم.. اسم من پوریاست.. مدتیه شما رو می بینم که موقع برگشت از مدرسه، از این خیابون رد می شی.. خیلی وقته که تو نختونم.. من خیلی از شما خوشم میاد.. شما دختر فوق العاده زیبایی هستین.. زیبایی شما به فرشته ها میمونه.. مثل پری دریایی ظریف و لطیفی.. من تا به حال دختری به این زیبایی ندیدم.. وقتی شما رو می بینم، نمی تونم چشم ازت بردارم.. روزها بهت فکر می کنم و شبها مرتب خوابت رو می بینم.. من عاشقتم.. بدون شما نمی تونم زندگی کنم و انگار نفس کشیدن برام سخت ترین کار دنیاست.. دوست دارم اگه اجازه بدی با هم دیگه دوست باشیم.. و اگر هم مخالفت کنی و قلب من رو بشکنی، مطمئن باش من خودم رو می کشم.. چون نمی تونم بدون شما زندگی کنم و بهت فکر نکنم.. خواهش میکنم که درخواست دوستی من رو رد نکن.. من منتظر جوابت هستم عزیزم.. فقط بدون که زندگی من به دستای مهربون توئه.." دخترک از خواندن نامه بهت زده شده بود.. از کلمۀ خودکشی که در نامه آمده بود به شدت ترسیده بود و این واژه اجازۀ فکر کردن به مسائل دیگر را از او سلب کرده بود.. نامه را چندین بار خواند.. کاملا" پریشان و مضطرب بود.. قدرت فکر کردن را از دست داده بود.. مرتب صحنۀ اولین دیدار و چشمان خوش رنگ پسرک جلوی دیدگانش رژه می رفت.. تا پایان شب کلمات تحریک آمیز پسرک در ذهنش مرور می شد؛ "عزیزم، من عاشقتم، بدون تو نمی تونم زندگی کنم.." نه می توانست به او جواب دهد و نه قدرت نه گفتن به او را داشت.. چون فکر می کرد همۀ آدمها مثل خودش پاک و راستگو هستند.. همان طور که خودش همیشه به صداقت بها میداد، فکر می کرد که اگر به آن پسر جواب ندهد، او حتما" خودش را خواهد کشت.. چند بار می خواست به مادرش بگوید که امروز چه اتفاقی برایش افتاده و نامه را به مادرش نشان دهد.. اما هم می ترسید که مادرش در مورد او فکر بدی بکند و هم خجالت می کشید.. می خواست بخوابد اما فکر و خیال آزارش می داد.. آن قدر گریست تا خوابش برد.. صبح به سمت مدرسه حرکت کرد.. نزدیک آن خیابان که شد، پسرک را دید که به سرعت به سمتش می آمد.. نفسش به شماره افتاد.. قلبش شروع به تپش کرد.. پاهایش می لرزید.. بدنش سست شده بود.. پسرک آمد و جلویش ایستاد.. به چشمان دخترک خیره شد و با چهره ای متبسم و مهربان به او گفت: "سلام خوشگل خانوم.. نامۀ منو خوندی؟.. جوابت به عشق پاکم چیه؟" دخترک دست و پایش را گم کرده بود، اما خودش را سریع جمع و جور کرد و به پسرک نگاهی انداخت و ... و تا چشمانش به پسرک افتاد، و آن لبخند شیرین را بر روی لبانش دید، به یکباره وجودش فرو ریخت و آن جملات عاشقانه در ذهنش مرور شد.. ناخوداگاه لبخندی روی لبش نقش بست.. و پسر لبخند مغرورانه و موذیانه ای زد و خیالش از بابت به چنگ آوردن زیباترین دختر محله شان راحت شد..
برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

...ashegh
عاشقم ..... عاشق آن "میم" که می آید آخر کلمه "عزیز" و مرا مال تو میکند .....
عاقا پسر...
. ای پسربه دختری که باهاش بازی کردی نخند،بهش نخند،اخه به چی میخندی به حماقتش که باتودوس بوده؟تورودوس داشته؟اره واقعاخنده داره باادمی مث تو دوس بوده.بهش نخند،شایدجلوت خودشوشادبگیره وغمگین نباشه ولی تودلش سونامیه.بهش نخند،گریه کن!واسه خودت گریه کن که چه بلایی سرت میاد،اون تورونفرین کرده ازته دلش،باتمام وجودش.نگران خودت باش.شایدالان زندگیت خوب باشه ولی بعدازیه مدت دیگه زندگیتودوس نداری!ارزوی مرگ میکنی! بهش نخندیروزی میرسه که وقتی دیدیش به جای اینکه بهش بخندی تمام بدنت بلرزه وگریت بگیره.یروزی میرسه که دیگه خنده یادت بره.یروزی میرسه که بدبخت میشی،اونموقع است که میفهمی بازی کردن بااحساسات یه دخترچه مکافاتی داره.اره پسر،دنیادارمکافاته،نگران خودت باش.هه..
خداجون عاشقتم
کاش خدارو برای خودش میخواستیم ن برای خواسته های عجیب وغریب مون اونوقت بودک دیگه دنیابرای دستامون کوچیک میشد...
ی وقتایی میرسه ک...
یه وقتایی تو این دنیا میرسه که واقعا کم میاری و میگی کجا برم حرفامو فریاد بزنم!؟! به خودت میای و میبینی آی بابا هیچ جایی رو نداری. یادت میاد یه موقعه ای،یه وبلاگی داشتی که توش حرفای دلتو تو جمله های قشنگ میگنجوندی و یه ذره راحت میشدی. اومدم تا بنویسم تو این وبلاگی که فک کنم کسی دیگه سراغشو نمیگیره. جز چند نفر که اتفاقی میان امروز یکی از اون روزهایی بود که خیلی ها ناخواسته یا خواسته با حرفاشون دردامو یادم انداختن...!از اون روزایی که دوست دارم تنها باشم و کاری به کارم نداشته باشن! از اون روزایی که تا صبح با خدا کلنجار میرم و میگم اگه این دردا نبود خیلی خوب میشد یه ماه میشه سردرد های عجیبی دارم زندگی من! امروز از خیلی ها دلگیر شدم... امروز احساس اضافی بودن بهم دست داد! امروز از خیلی ها بدم اومد! امروز فهمیدم که شعور ذاتیه و به درس و تحصیلات نیست!!!!!!!!! امروزفهمیدم که زندگی سخته... ومن باید از این سختی رد بشم، تا به جایی برسم که همه ی اونایی که منو کوچیک میدونن،از خودشون و افکارشون خجالت بکشن!! امروز دلم شکست...اما بخشیدم. امروز...روز سختی بود! . تا فردا ببینیم چی میشه...!!؟؟
من دخترم ....
من دختــــــــــرم توئم دختــــــــــری ﺗﻮ ﺑﺎ ﭘﻮﻻﺕ ﺭُﮊ ﻭ ﺭﯾﻤِﻞ ﻣﯿﺨَﺮﯼ ✘ﻣﻦ ﻟَﻮﺍﺷَﮏ ﻭ ﺷُﮑُﻼﺕ √ ﺗﻮ ﺩﻭﺱ ﭘِﺴَﺭِﺗﻮ ﺑﻮﺱ ﻣﯿﮑُﻨﯽ ﺑَﺮﺍﺕ ﺷﺎﺭﮊ ﺑِﺨَﺮﻩ ✘ ﻣﻦ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﻭ ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﻮﺱ ﻣﯿﮑُﻨَﻢ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻭ ﺑَﺮﺍﻡ ﻣﯿﺎﺭَﻥ √ ﺗﻮ ﮔِﺮﺍﺱ ﻭ ﻭﯾﺴﮑﯽ ﻣﯿﺰَﻧﯽ ✘ﻣﻦ ﺧَﻼﻑِ ﺳﻨﮕﯿﻨﻢ ﻗِﻠﯿﻮﻧﻪ √ ﺗﻮ ﻫَﺮﺷَﺐ ﺑَﻐَﻞ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﯽ ✘ﻣﻦ ﺷﺒﺎ ﻗﺎﻃﯽ ﺧﺮس ﻫﺎﻡ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑَﻢ √ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻦ ﺳِﺖ ﻗﺮﻣﺰ ﻣﯿﺰﻧﯽ ✘ﻣﻦ ﺑﺎ ﮐﺘﻮﻧﯽ ﻭ ﮐﻮﻟﻪ ﭘُﺸﺘﯽ ﻣﯿﺮﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ √ ﺗﻮ ﺳﺎﭘﻮﺭﺕِ ﮔﻮﺭِ ﺧَﺮﯼ ﻭ ﻣﺎﻧﺘﻮﯼ ﭘَﺍَﻧﮕﯽ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﯽ ✘ﻣﻦ ﺳﺮﺗﺎﭘﺎ ﺑِﺮﻧﺪ ﻣﯿﭙﻮﺷﻢ √ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﺕ ﻣﯿﺮﯾﻦ ﻭﯾﻼﯼ ﺩﻭﺱ ﭘِﺴَﺮﺍﺗﻮﻥ . ﻣَﻦ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﻣﯿﺮﯾﻢ ﻭﯾﻼﯼ ﺑﺎﺑﺎﻫﺎﻣﻮﻥ ﮐُﻠﯽ ﺑﺎ ﻫَﻢ ﺧﻮﺵﻣﯿﮕﺬَﺭﻭﻧﯿﻢ √ ﻣَﻨﻢ ﺩﺧﺘﺮﻡ ، ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺧﺘﺮﯼ ، ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ... ﻫﻪ ؟؟ ﭘَﺲ ﺗﻮ ﺩﺍﻑِ ﺍﻳﻦ ﻭ ﺍﻭﻥ ﺑﺎﺵ. ﻣﻦ ﭘﺮﻧﺴﺲ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻣﻴﻤﻮﻧﻢ
تعداد صفحات : 2
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد